حالا که انتخابات گذشته، راستش را بگویم؟
دلم میخواست امروز، آن دختری باشم که چهارسال پیش، در گروههای تلگرامی برای آقای رئیسی بحث میکرد. دلم میخواست آن دختری باشم که از سال ۹۶ تا ۱۴۰۰اش اینطور طی نشده بود. دلم میخواست انتخابات هم یک داشت و یک رئیسی، با یکی از دوستانم گرد و خاک میکردیم و . دلم میخواست اهنگهای پلی لیستم حامد زمانی باشد! دلم میخواست گزارههایی از رشتهام در مغزم نباشد و صدای دکتر کاظمی در گوشم نگوید، بدون جمهوریت ما هیچایم. دلم میخواست هنوز نوجوان بودم و بابت "برنده" شدن آدمی کلی شاد شوم.
اما نیستم. اما واقعا نیستم. عمیقا نیستم. از وقتی نتیجهها امده تشویشی دارم که نمیدانم چیست. نمیگویم چقدر از آن دختر فاصله گرفتهام، اما درصد رایهای باطله باعث شده روز تعطیل و استراحتام را بگذارم برای نوشتن گزارشی که بگویم این رایها حرف دارند، بشنوید!
اما امسال برای رای به شخصی با هیچ کس بحث نکردم. اما راستش، من هم مثل زهرا بارها به رای سفید فکر کردم.
من هنوز از امید روز جمعه خوشحالم، اما امروز، داشتم آهنگ های عربی گوشی ام را پلی میکردم، نمیدانم چه کسی در چه گروه واتساپی اهنگ حامد زمانی را فرستاده بود که قاطی پلی لیستام شده بود.
در تاریکی اتاق، گذاشتم اهنگ دلآرام اش پلی شود.
یک لحظه یادم آمد چه روزهای دوری بود، که اگر ۹۶ طور دیگر رقم خورده بودنمیدانم. احتمالا یک دختر ۱۶ ساله کلی خوشحال میشد.